کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

کوروش پسر عزیز ما

اردیبهشت 93

سلام خدمت همه دوست داران پسرم . هوا گرم میشه و روز ها بلند کار هر روز من و پسرمم اینه که حتما بریم پارک یا هفت حوض. مسیر هفت حوض رفتن رو هم بلده اگه بخوام نبرمش میفهمه. تو پارک با بچه ها خیلی خوب بازی میکنه دیروز یه بچه زیر یک سال سوار تاب بود مادر بزرگش بهش گفت پیاده میشی؟نی نیه هم نق زد و نشون داد نمیخواد پیاده بشه پسرم فوری گفت: "خانوم خانوم نخواد نخواد" دیگه نی نی ها زبون همدیگرو بهتر میفهمن. پسر خاله نجمه به دنیا اومده پسرم همش حرف به دنیا اومدن میشنوه عکس نوزادی خودشو نشون میده میگه: "کوروش به دنیا اومده" ازش پرسیدم تو به دنیا اومدی چی گفتی جواب داد " سلام دنیا خوبی؟بله" دیگه یاد گرفته خودش از یخچال آب برد...
10 ارديبهشت 1393

25ماهگی

مثل برق و باد داره روزا میگذره پسرکم بزرگ میشه عزیزتر میشه شیرین تر میشه دیگه حرفی نیست که نزنی همه چی میگی فدات بشم با صحبت کردنت ب هت میگم صحبت کن میگی: " صبت". وقتی یکی از وسایلاتو میخوای میای دستمو میگیری میگی " اتاق کوروش" حتماً هم باید شبا تو تخت خودت بخوابی قربون اون استقلالت بشم من وقت خوابت که مبشه میگی :" اتاق کوروش لالا مامان کتون بده" یعنی رو پات تکون بده صبح خیلی مهربون صدا میزنی میگی مامان بیدار شدم بلند" یعنی بلندم کن یه وقتایی هم میگی" پیداده" یعنی پیاده میشی از تخت . عاشق پارک رفتن و با بچه ها بازی کردنی ، رفته بودیم پارک تاب های پارک همشون پر بود رفتی جلو گفتی " نی نی پیداده کوروش سوار" دیگه پارک که میریم همه وسیله ه...
26 فروردين 1393

سال 93 مبارک

سلام به همه دوستای خوبم سال نو همتون مبارک باشه از صمیم قلب برای همه آرزوی سلامتی و شادی دارم و از خدا میخوام این سال برای ما و شما خیر و برکت داشته باشه امسال از شب تولد کوروش یعنی 27/12/92 من مریض بودم تا همین الانم سرفه هست بابایی هم همینطور  پسرمم یه خط در میون ناخوش میشد اما از همه بدتر اینکه از اولین پنجشنبه امسال که ما رفتیم دماوند و کوروش به خاک دست زد ( البته دستش رو هر بار میشستم) همش کهیر میزد خیلی دکتر بردیم و دارو دادیم ایشالا که خوب بشه بچم اذیت میشه جاتون خالی ما امسال هم مثل پارسال رفتیم گنبد دیار بابا محمد پسرم بچم اونجا رو خیلی دوست داشت . همون چند روزی که ما شمال بودیم هوا خیلی سرد بود و زیاد نمیشد بیرون رفت....
16 فروردين 1393

تولد دو سالگی شاپسرم

سلام به همه دوستای خوبم و دوستاران پسرم بله دیگه پسرم دوساله شد و ماهم خدارو شاکریم که این همه نعمت رو به ما داده. پسرم از چند روز قبل از تولدش حسابی تو حال و هوای تولد بود از بس مامانش تو این حال و هوا بود. خلاصه اون شب پسرم از تزیینات خونه که توسط مامان زحمت کشش انجام شده بود بسیار راضی بود ولی وقتی لباسامونو عوض کردیم همش میگفت : " بلیم بیلون" ولی وفتی مهمونا اومدن تازه بچم فهمید تولد یعنی چی خیلی بامزه از من میخواست که " نانا تالبو بیزار" آهنگ تولد مبارک رو میخواست خیلی هم خوشگل رفصید که همه دیگه خیلی خوردنش تازه وسطش درخواست آهنگ هنای اندی رو هم کرد . اولش نمیدونست که براش قرار هدیه بیارن اولین هدیه که دید ماله دایی محمد بود که یه ا...
14 فروردين 1393

یکسال و نه ماه

خدایا شکرت که این نعمت بزرگ رو نصیب این بنده کوچیکت کردی و اسم قشنگ مادر رو به من دادی خدایا این نعمت رو تا وقتی که نفس میکشم به من ببخش. یکسال و نه ماه که پسر گلم زینت بخش زندگی و روح و روان ما شده کوروش ما دیگه صحبت که زیاد میکنه ولی هنوز جمله نگفته این روزا دارن تو خیابون ما برای فاضلاب زمین رو میکنن بچم همش پشت پنجره میره میاد میگه " لوله لوله این لوله" وقتی میخواد ممه بخوره خودش اول وایمیسه انتخاب میکنه میگه " ای یکی" بعد پا میشه میگه " اویکی" توی کتاباش فقظ کتابی رو که عکس ماشین داره دوست داره فقط هم همون صفحه عکس ماشین رو باید نگاه کنه من بهش گفته بودم اسم ماشینه تراکتور ولی فکر نمیکردم یادش بمونه چند وقت بعد دوباره رفت سر همون کت...
7 اسفند 1392

پسر خوشتیپم

مامان فدای قدو بالات بشه که اینقدر ماه شدی این روزا پسرم خیلی صحبت میکنه تقریباً همه چیز رو با یه کوچولو تغییر میگه مثلا به آلبوم میگه آلوم قشنگترین کلمه ای که میگه بالا ست خیلی ناز میگه بالا آدم میخوردش بیا رو هم خیلی خوشگل میگه . تمام روز هم که باید فیلم تولدش و به دنیا اومدنش رو نگاه کنه دایی علی رو خیلی دوست داره و هرجا ببیندش  فریاد دایی دایی سر میده تازه واسه داییش وقتی که میخواستیم بریم خونشون یه شعر ساخته:" دایی دریا ، دایی دریا" دریا تو لحظاتی گفته میشه که خیلی خوشحاله. از سوسک هم میترسه البته وقتی دید مامانش جیغ میزنه فرار میکنه ترسید همش هم هرکی بیاد خونمون یا تلفن زنگ بزنه ماجرای سوسک که کنار کولر بود رو تعریف میکنه ...
7 اسفند 1392

18 ماهگی کوروش طلا

با سلام خدمت تمام دوستای خوبم و خاله جونای مهربون پسرم ببخشید که اینقدر دیربه دیر میام وبلاگ پسرمو آپ میکنم دیگه خیلی گرفتارم وقتی کوروش خوابه مثل الان باید به کارام برسم وقتی نمیمونه بیام اینجا تازشم دیگه از آقا به سختی میشه عکس گرفت چون به محض اینکه دوربینو دستم میبینه مثل بعضیا میدو دوربینو بگیره عکساشو نگاه کنه البته اینکه پسرم میکنه من ناراحت نمیشم میخندم ولی بزرگترا نباید بی اجازه دوربینو بگیرن عکساشو نگاه کنن کوروش مامان از 28/5/92 به مدت یک هفته مریض بود خدایا بچم آب شد خیلی لاغر شد پدر ماهم دراومد ... الان خداروشکر خوبه خیلی هم شیرین شده باباش که زنگ درو میزنه پسرم هرجا باشه مثل فشنگ خودشو جلو در میرسونه و فریاد بابا بابا سر...
7 اسفند 1392

مسابقه

سلام به همه دوستان خوبم و طرفدارای پسرم. بدینوسیله به اطلاع میرساند پسر طلای ما ، کوروش فاتح در مسابقه نی نی وبلاگ با کد 285 شرکت کرده. لذا خواهشمند است جهت حمایت از شازده ما به شماره مندرج در عکس پیوست کد مذکور را پیامک بزنید. و من اله توفیق. ...
7 اسفند 1392