پسرم یاد گرفته وقتی دمرو میخوایه تلاش کنه که بره جلو... جغجغه رو با دستش بگیره و تکون بده البته از صدای بلند میترسه ولی اگر مامان براش نانا بزاره با دقت گوش میده و خوشش میاد تازه دیگه توی حموم گریه نمیکنه ...
پسره مامان دیگه با صدای بلند میخنده ... مامان و بابا رو میشناسه با بقیه هم زیاد دوست نیستم با بابا خیلی دوسته صبح زود که بیدار میشه به باباییش میخنده و بازی میکنه ولی توی حموم هنوزم یه عالمه هوار میکنه ...
این عکس پسرم تو بغل مامان منیرشه اینجا هم از حموم اومده بابا محمدش داره باهاش بازی میکنه اینجا هم مامانش داره لباسش رو عوض میکنه از فرصت استفاده کرده یه عکس خیلی خوشگل از پسرش گرفته ............ همگی بگید ماشالااااااااااااااااااااااااااااااااا ...