18 ماهگی کوروش طلا
با سلام خدمت تمام دوستای خوبم و خاله جونای مهربون پسرم ببخشید که اینقدر دیربه دیر میام وبلاگ پسرمو آپ میکنم دیگه خیلی گرفتارم وقتی کوروش خوابه مثل الان باید به کارام برسم وقتی نمیمونه بیام اینجا تازشم دیگه از آقا به سختی میشه عکس گرفت چون به محض اینکه دوربینو دستم میبینه مثل بعضیا میدو دوربینو بگیره عکساشو نگاه کنه البته اینکه پسرم میکنه من ناراحت نمیشم میخندم ولی بزرگترا نباید بی اجازه دوربینو بگیرن عکساشو نگاه کنن
کوروش مامان از 28/5/92 به مدت یک هفته مریض بود خدایا بچم آب شد خیلی لاغر شد پدر ماهم دراومد ... الان خداروشکر خوبه خیلی هم شیرین شده باباش که زنگ درو میزنه پسرم هرجا باشه مثل فشنگ خودشو جلو در میرسونه و فریاد بابا بابا سرمیده دیگه هرچی شیرین کاری بلده در میاره خیلی کلمه میگه ولی هروقت دلش بخواد صدای حیوونارو هم خیلی بامزه درمیاره
صدای گاو=ما ( هر صدایی رو فقط یه بار خیلی هم سریع و انگار که سوال بی مورد ازش میپرسی جواب میده) صدای مرغ= قد....... کلاغ= گار.... اردک = کوک
هروقت بخواد جلب توجه کنه و ندونه چیکار کنه ساعت رو نشون میده میگه عت