یکسال و نه ماه
خدایا شکرت که این نعمت بزرگ رو نصیب این بنده کوچیکت کردی و اسم قشنگ مادر رو به من دادی خدایا این نعمت رو تا وقتی که نفس میکشم به من ببخش.
یکسال و نه ماه که پسر گلم زینت بخش زندگی و روح و روان ما شده کوروش ما دیگه صحبت که زیاد میکنه ولی هنوز جمله نگفته این روزا دارن تو خیابون ما برای فاضلاب زمین رو میکنن بچم همش پشت پنجره میره میاد میگه " لوله لوله این لوله" وقتی میخواد ممه بخوره خودش اول وایمیسه انتخاب میکنه میگه " ای یکی" بعد پا میشه میگه " اویکی" توی کتاباش فقظ کتابی رو که عکس ماشین داره دوست داره فقط هم همون صفحه عکس ماشین رو باید نگاه کنه من بهش گفته بودم اسم ماشینه تراکتور ولی فکر نمیکردم یادش بمونه چند وقت بعد دوباره رفت سر همون کتابشو همون ماشین بعد خیلی خوشگل گفت: " تراتور" اینقدر بوسش کردم و چلوندمش که خدا میدونه دیشب باباش شیشه ابش رو داد دستش پسرمم آب رو خالی کرد روی فرش من به باباش گفتم چرا بهش دادی ببین چی کار کرد یهو دیدم مثل فشنگ رفت تو آشپزخونه از تو کمد یه چیزی برداشت دیدم دستمال آشپزخونه آورده داره فرش رو پاک میکنه من و بابایی دیگه چیزی نمونده بود پسررو بخوریمش براش دست زدیم و بوسش کردیم خدااااااااااااااااااااااااا
بچم با پسر خالش خیلی جوره خیلی دوستش داره خیلی بامزه هم صداش میکنه میگه " روزده" تو این عکس هم با هم رفتن پارک بهش گفتم پیش روزبه وایسا ازت عکس بگیرم خیلی آقا رفت پیش روزبه هی میگفت عسک عسک
پسرم عاشق پارک و خیلی خوب با بچه ها دوست میشه و دوست داره باهاشون بازی کنه وقتی هوس پارک میکنه که تقریباً هر روز میره پارک همش میگه " پایک پایک" باباش که میاد ازش میپرسه چی کارا کردی امروز میگه پایک بعد ازش میپرسه تو پارک چی کار کردی میگه " تاب بازی"