کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

کوروش پسر عزیز ما

سلام پسر طلا

سلام قربونت بشم .... سلام پسرم ... سلام جیگر مامان من و بابایی دیشب رفتیم دکتر .... دکتر گفت ما یه پسر داریم من خوشحالم که میدونم تو چی هستی دختر هم بودی همین قدر دوست داشتم عزیزم تازه دیشب دکتر گفت تو خیلی هم خوب رشت کردی....(الان تکون خوردی) قربونت بشه مامان ،وقتی بیای چقدر من لپتو میکشم فدات بشم عزیزم دوست دارم اینقدر که فقط خدا میدونه چندتا پسرم اسمتو میخوایم بزاریم کوروش چون فامیلیت فاتح هست قشنگ میشی کوروش فاتح خیلی باحاله نه؟؟ پسرم مواظب خودت باش مامان ... تو دلم توپ بازی هم بکن چون من خیلی کیف میکنم تکون میخوری دوست دار تو مامان مرضیه و بابا محمد ...
1 آذر 1390

21 هفتگی هم تموم شد

سلام به بچه عزیزم ... فدات بشم مامانی خوبی؟ خیلی دوست دارم نمیدونی وقتی تو دلم تکون میخوری ... میری این ورو اونور چقدر حال میکنم ، بابایی هم بعضی وقتا دستشو میزاره روی دلم تو که تکون میخوری دلش برات غش میره .... اییییییییییییییییییییی جوننننننننم دیگه از این هقته صداهارو میشنوی منم باهات بیشتر حرف میزنم ولی حرفم با جیگرم فقط قربون صدقه رفتنه دوست دارم مامانی .... همش از خدا میخوام تورو برای ما نگه داره به سلامت به دنیا بیای که این زندگی فقط تورو کم داره راستی نی نی من .... مامان منیر اومده یادداشتای مارو خونده ... عزیزم خیلی مشهور شدی ها امروز 30 آبان منم وقت دکتر دارم خداکنه امروز خانوم دکتر بتونه دقیق بگه تو دخمرمنی یا پسره ...
30 آبان 1390

20 هفته شدی همه فهمیدن تو هستی

سلام مامان جون سلام عزیزم خوبی؟ تو دله مامان بپر بپر میکنی خوش میگذره؟ صبح که بیدار میشم میفهمم که تو هم بیدار میشی .... تو دلم تکون میخوری... فدات بشم مامانی بابایی امروز دستش رو روی شکمم گذاشته بود دید که زورت زیاد شده میتونی دلمو تکون بدی جیگر مامان امروز عید غدیر داریم میریم خونه مامان بزرگ بابا محمدت عید دیدنی کنیم دوست دارم مواظب خودت باش خدانگهدار تو و همه نی نی های دنیا ...
24 آبان 1390

19 هفته شدی مامانی

سلام نی نی خوشگلم من هنوز نمیدونم تو دخمری یا پسری خلاصه هرچی هستی خیلی دوست دارم قربونت بشم صبح که خوابیده بودم دستم روی دلم بود تو اون زیر وول خوردی من فهمیدم کجایی ووووووووووووووووووواااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییی دیگه داری باری خودت حسابی بزرگ میشی ... قوی باش مواظب خودت باش آخ جون امسال چه عیدی خوبی میگیرم تو عیدی منی مامانی.... دوست دارم ، بابا هم دوست داره از سرکار زنگ میزنه حالت رو میپرسه از سرکار که میاد نازت میکنه بوست میکنه .... خیلی دوست داره خدایا نی نی منو و مامانای دیگرو در پناه خودت حفظ کن ...
13 آبان 1390

هفته 16 هستی دخمرم

سلام دختر خوشگلم خوبی عزیزم؟ حتماً خوبی ... من همش دعا میکنم که تو خوب باشی منم خوبم مامان جون دیگه حالت تهوع ندارم فقط بعضی وقتا کمرم خیلی درد میگیره من اصلا چاق نشدم میترسم تو کوچولو بمونی... دخترم تو حسابی توپولو بشو باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آفرین راستی من به بابا گفتم اسم مانلی هم قشنگه ولی بابا میگه پانیذ بهتره... میگه مانلی رو ممکنه بد صدا کنند مامان جون خودت چی دوست داری؟ کی میشه من تکون خوردنت رو بفهمم؟وای خدا چقدر دلم میخواد زودی این 9 ماه بگذره .. عید بشه.. تو بیای تو بغلم دوست دارم ...
23 مهر 1390

سلام دختر خوشگلم

سلام مامانی سلام دخترم ... سلام قربونت بشم ایشالا که خوبی دیروز با بابا محمدت رفتیم دکتر ، خانوم دکتر گفت به احتمال 90 درصد دختر ، ولی من از خیلی وقت پیش میدونستم که دخمر منی.... فدات بشم الهی نمیدونی چقدر دوست دارم مامانی دیروز دیدم تو سونوگرافی دستتو میکنی دهنت انگشتت رو میخوردی... آخ قربونت بشم الهی خانوم دکتر فیلمتو داد به ما تا من هر روز نگاه کنم بیشتر عاشقت بشم دخترم میخوام اسمتو بزارم پانیز یعنی شیرین تر از عسل ... دوستش داری؟ فدات بشم خدا تو رو برای من و بابا نگهداره ... ...
17 مهر 1390

اولین تولدم با تو

سلام عزیزه دلم .... کوچولوی من خوب باش چون من هر روز همین رو از خدا میخوام دیروز تولد مامان مرضیه بودش این اولین تولدمه که تورو دارم ........... خدایا شکرت خیلی خوشحال بودم که تو هستی ... دیشب خاله مریم و علی آقا و روزبه با دایی علی و مامان بزرگ خونمون بودن بابایی برام کیک خریده بود با شمع 27 یادش رفته بود که 28 سالمه ... بی حال بودم ولی از اینکه تو هم تو جمعمون بودی خوشحال بودم عسل مامان خوب باش تا عید که شد بیای تو بغل مامان بخورمت ........... راستی من این همه قربون صدقه قدوبالات میرم میشنوی مامان .. ببین چقدر دوست دارم خدایا نگهدار بچه من باش
7 شهريور 1390

اول شهریور

سلام قربون اون قدو بالات بشم امروز من 8هفته و 5 روزه که تورو دارم .... پاهای مامان مرضیه کبود شده... پر از جای آمپول شده ... ولی من که دردم نمیاد آخه من میخوام تو سالم باشه واست هر کاری میکنم ... آخه من مامانتم، دوست دارم...عزیزم خوب باش ، باشه؟ من امروز از صبح خونه مامانی بودم همش خوابیدم میخواستم به تو خوش بگذره جیگیلیه مامان شام امشبم از خونه مامانی با خودم آوردم که سرگاز واینستم .... جیگر مامان مواظب خودت باش.... تو دلم راحت باش ، دوست دارم     ...
1 شهريور 1390

امروز بریم دکتر باشه مامانی

جیگر مامان چطور متوره؟ خوبی طلا؟ مامان فدات بشه امروز با بابا محمدت میرم دکتر ببینیم کی بریم سونو ازت عکس بگیریم آخه مامانت میخواد بدونه درچه حالی دیگه چه خبر ؟ اونطرفا هوا خوبه؟ دلت برای مامانی تنگ میشه؟ آخه من خیلی دلم برای تو تنگ میشه من باهات حرف میزنم صدامو میشنوی؟ بابایی صبح بوست کرد فهمیدی؟ قربونت برم جوجوی من ...راحت باش ...من فقط همینو میخوام دوست دارم ، وقتی بیای فکر کنم بخورمت دوباره بری تو دلم ... اما نه .. من میخوام پیشم باشی نمیخورمت مواظب خودت باش عزیزه من...دوست داره تو مامان و بابا ...
10 مرداد 1390