کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

کوروش پسر عزیز ما

28 ماهگی

1393/4/30 12:08
نویسنده : مرضیه
885 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خدمت همه دوستداران پسرم و دوستای خوبم

بله دیگه کوروش ماهم خدارو شکر داره بزرگ میشه و 28 ماهگی رو پشت سر گذاشت ایشالا که سلامت و شاداب 120 سال زندگی کنه.

این روزا کوروش حرفایی میزنه که من و بابا این شکلی میشیم تعجب بعدش این شکلی خندونکخنده

مثلاً دیروز بهش گفتم میای بریم حموم فوری جواب داد " بیریم حموم" گفتم صبر کن من ظرفارو جمع کنم       گفتش : " اه ظرفا به جهنم بیا بریم حموم" منو میگی تعجبخنده یا مثلا چند روز پیش رفته دستشویی میخواست گلاب به روتون پیپی کنه یه کم زور زده رو کرد به من میگه : " مامان فایده نداره" من اینقدر خندیدم گفتم نه مامان نا امید نشو فایده داره خنده هر روز بعد صبونه یکی از اسباب بازی هاشو دست میگیره میره جلو در میگه " من دیگه برم خونه مامانی بمونم" اینقدر میگه و هوار میزنه تا من از رو برم و ببرمش خونه مامانی

خونه مامان منیر رفته بودیم موقع برگشتن پسرم با باباش از پله ها رفتن پایین من داشتم خداحافظی میکردم داد میزنه" مامان بیا دیگه ، با توام"خندونک جلو پنجره اتاقش بود صدای مامانم که پایین داشت حرف میزد رو شنید اومد منو برد تو اتاقش میگه " مامانی داره هفت میزنه" خندونک

چند روز پیش داشت با خودش بازی میکرد دیدم داشت با داریوش ( داداش آینده کوروش) صحبت میکنه

میگفت : " دایوش بیداری ؟ هنوز خوابیدی؟ مندسه رفتی پیش خاله ندا؟ " خاله ندا اسم مربی کلاس مادر و کودک . پسرم این کلاس رو خیلی دوست داره و واقعاً درش پیشرفت کرده . مسیرش از اتوبان امام علی ، هروقت تو ماشین باشیم یه اتوبانی رو به سمت بالا میریم سمت چپ رو نشون میده میگه کلاس منهبوس

دو سه شب پیش داشت پازل درست میکرد هر کدوم که درست میکرد من و بابا میگفتیم آفرین خیلی باهوشه کوروش بعد یکی رو درست کرد من فقط دست زدم بعد خودش گفت " باهوشم" من اینقدر خوردمشبغلبوس

شب پیش باباش خوابیده بود بابا ازش پرسید اسم دوستات تو کلاستون چیه پسرم فقط اسم یه دختر که ویونا هست رو یادش بود جواب داد :" ویونا " بابا پرسید خوشگله جواب داد " قشنگه " بعد با یه غمی گفتش " بابا ولی دوست نمیشه" بابا گفت برو جلو بوسش کن بهش بگو دوست دارم اونوقت دوست میشه وای من اینقدر خندیدم

راستی پسرم 17 امین دندونش رو در آورد

پسندها (6)

نظرات (10)

مامان بزرگ کوروش
6 مرداد 93 0:06
چقدر کلاه پسرمون بهش میاد ماشالله عزیز دلم دوست دارم
مامان لیلی
6 مرداد 93 9:24
ای جاااااااااااااااان چه شیرین زبون شده پسرمون
عمه نیلوفر
6 مرداد 93 15:13
سلاممممممممممممممم...خوبین؟؟؟؟ماشالله ماشاالله هزار ماشاالله پسرمون دیگه اقا شده.ما که مردیم از دلتنگیشیطونه میگه پاشنم بیام یه هفته بمونم ما مشغول اسباب کشی هستیم هروقت کارامون تموم شد میایم گنبد میبینیمتون ( مثل دفعه پیش یواشکی و تو خیابون )عمه جون چند وقت فهمیدی داداش داری؟ قبلاً دلت تنگ نمیشد ؟
مامان پانیذ
7 مرداد 93 0:42
مرضیه جون مثل اینکه بعضیا بدجوری دارن تلاش میکنن بیان سرت خراب بشن تو چند بار خونشون رفتی که روشون بشه یه هفته بیان خونت؟ کوروش جون منو ببوس سلام دوستم آره راست میگی یه بار تو این 5سال یه شام خونشون خوردیم باید یه هفته اون یه شام رو بالا بیاریم البته شایدم از پایین بدیم
آزاده
8 مرداد 93 18:13
سلام همیشه به سفر. چه شیرین زبون شده این گل پسر
مامان و بابای آقا مهدی
18 مرداد 93 11:33
سلام ماشالله به کوروش عزیز می خوای با آقا مهدی یک کشتی بگیرین
مامان آریام
26 مرداد 93 8:51
ای جان منم کلی خندیدم از این حرفهای بامزه آقا کورش ایشاالله همیشه شاد و سلامت باشه
مامان اهورا (نرگس)
10 شهریور 93 15:20
قربونت برم با اون تیپ خوشگلت... همیشه به گردش و خوشی...
مامان اهورا (نرگس)
10 شهریور 93 15:21
ماشالله مردی شدی واسه خودت ناناز...28 ماهگیتم مبارک.
مامان لیلی
12 شهریور 93 13:55
کجایی خانمی؟؟؟؟؟ خبری ازتون نیست....... ان شاء ا... که براتون سلامتی و گردش و خوش گذرونی باشه همیشه