27 ماهگی کوروش عزیز ما
الان پسرم داره فیلم عروسی مامان و بابا رو نگاه میکنه خیلی هیجان زده شده هی هرکی رو که میشناسه صدا میکنه یه بچه کوچولو دید با اینکه دختر میگه نه منم کوروش فکر کن کوروش تو عروسی ما بود
خیلی پسرم ماه شده خیلی حرفای با مزه میگه وقتی من به حرفاش میخندم خودش میگه : " چی با مزه" الان ماشین عروس رو تو فیلم دید میگه ماشین عروسی خوشگله.
پسرم این ماه کلاس میره دیگه . کلاس که نیست کارگاه مادر کودک بادبادک میره خیلی اونجا رو دوست داره با بچه ها زود دوست میشه اولش از بغل من تکون نمیخورد ولی دیگه با بقیه بازی میکنه مامانی داری بزرگ میشی و یاد میگیری از مامان فاصله بگیری ولی همیشه تو قلب مامانی عزیزم از من دور نشیا من میمیرم کنار تو نفس کشیدن و دوست دارم
راستی ما 24 خرداد تا 28 قشم بودیم جاتون خالی خیلی خوب بود . بابای مهربون مارو فرستاد با خاله مریم و مامانی رفتیم بابای مهربون دستت درد نکنه تو خیلی برای خانوادمون برای زندگیمون تلاش میکنی خیلی زحمت میکشی همیشه مراقب من و پسرمون هستی دوست دارم تو یه بابای واقعی هستی خدا تورو برای ما نگه داره
اینجا وقتی پسرم این دایناسور رو دید به پسر خالش میگه " روزدی چه گاو خوشدلی" ولی این عکس رو نشونش دادم میگم این چیه میگه " داناسور" . داشتیم صبح باهمدیگه پازل بازی میکردیم میگه " بابا جونم میسی پازل خریدی" چند وقت قبل خونه مامانم بودم یه دفه میگه " دیگه برم پیش بابای خوبم"
اینجا رفته بودیم موزه دفاع مقدس پسرم با تانکا عکس گرفت وقتی میخواستیم برگردیم با همشون هم خداحافظی کرد به این صورت که میگفت " اویکی خداسس... اویکی خداسس"
الان بچم داره فیلم به دنیا اومدنش رو میبینه رفته جلو تلویزیون به کوچیکیای خودش میگه " ببین کوروش بلیز آبی داره موارکه"