کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه سن داره

کوروش پسر عزیز ما

اولین مسافرت کوروش طلا در 21 بهمن به اصفهان و گلپایگان

سلام به همه خیلی وقته نیومدم اینجا از بس که پسر مامان شیطون شده الان دیگه ماما و بابا رو میگه وقتی کارم داره پشته سرم میگه  ماما الهی من فدات بشم ولی همش میخواد که دستشو بگیرم تاتی کنه پدر کمرمو در آورده ولی خیلی دوستش دارم هی عسل تر میشه این چند روز تعطیلی رو رفتیم گلپایگان و اصفهان دیار مامان مرضیه جاتون خالی خوش گذشت . پسرم هم خوب بود مامان رو اذیت نکرد اینم عکسش ...
24 بهمن 1391

11 ماهگی پسرم مبارک

اینقدر این روزا عسل شدی که نمیدونم از کجا شروع کنم برات بنویسم (الان لالا کردی ) همش دلت می خواد راه بری دیگه روروک رو هم قبول نداری می خوای که من کمکت کنم تا بتونی به همه چی نزدیک بشی ، وقتی رات میبرم تندتند میدویی خیلی بامزه میشی دیگه بغلم نمیمونی همش می خوای که راه بری الهی مامان فدای راه رفتنت بشه دیگه خیلی صحبت میکنی البته به زبون خودت ، وقتی کسی از راه میرسه تند تند براش حرف میزنی انگار میخوای خبرارو زودی بدی ازتم که سوال میکنن جواب میدی خیلی ماه شدی مامان جون دیگه یادم نمیاد که برات بنویسم ...
28 دی 1391

پسرم داری بزرگ میشی

جیگر مامان ، قند عسلم این روزا عسل تر از دیروزی. هر روز کارای جدید  یاد میگیری ظرف به به رو که دست مامان میبینی دستات رو تندتند میزنی روی پات که زودتر به به رو بده وقتی اسم حموم میاد حسابی خوشحال میشی و وقتی که مامان چراغ حموم رو روشن میکنه تو دیگه نمیتونی صبر کنی و تا مامان آماده حمومت کنه دیگه به گریه میفتی.... دستشویی هم که میریم که شمارو تمیز کنیم تازگی ها قصد آینه دستشویی رو کردی و مامان و میترسونی کارای دیگه هم بلدی ولی مامان الان هیچی دیگه یادت نمیاد ...
6 دی 1391

پسرم 10 ماهه شد

پسر طلا هر روز شیرین تر از دیروز میشه ، یه وقتایی میگه بابا ولی وقتی ما ذوق میکنیم میگیم دوباره بگو دیگه نمیگه ....براش که آهنگ میزارم تا مچ بچم نانای میکنه یعنی فقط مچ دستش رو تکون میده هروقت که مامان یا بابا رو میبینه تند تند دستاش رو میزنه روی پاهاش یعنی منو بردارید یا عجله کنید وقتی بابا لباس میپوشه پسرم میفهمه که باباش میخواد بره میپره بغلش هرچی من بگم بیا مامان دیگه منو تحویل نمیگیره... وقتی هم که بابا میره پسر پشت سرش گریه میکنه... صبح که بیدار میشه اولش با خودش حرف میزنه بعد شروع میکنه به جیغ هی میگه اااااااااااهههههههههههههههههه وقتی میرم بالای سرش مثل گل صورت ماهش میخنده قلب مامان روشن میشه ...
29 آذر 1391

پسرم هشت ماهگی رو تموم کرد

سلام به همه دوستداران پسر طلا.....الان کوروش مامان 4تا دندون داره که خیلی خوب باهاش گاز میگیره اگه مامانش بخواد بزور بهش شیر بده یه گازی میگیره که جیغش بره آسمون ...
1 آذر 1391

هفت ماهگی پسرم

پسرم خیلی آقا شده خیلی کارا بلده انجام بده مثلاً با روروک تند تند راه میره .. وقتی میگم بابا کو برمیگرده به  باباش نگاه میکنه... وقتی سیب میبینه جیغ میزنه که میخواد خیلی سیب دوست داره اسباب بازی هاشو اگر ازش بگیری گریه میکنه وسایلاشو دوست داره ... اینم عکسای جدیدش ...
12 آبان 1391

دندونای پسرم

کوروش مامان روز چهارشنبه 22/6/91 دوتا دندوناش در اومده البته مروارید ها رو فقط وقتی که پسر شاکی میشه و داره داد میزنه میشه دید... پسرم بعد ازظهر که میشه برای دد رفتن خیلی دادو هوار میکنه وقتی میبینه روسری سرمه خیلی هیجانی میشه میخواد بیاد بغلم فکر میکنه میرم دد...فداش بشم پسرمو وقتی حموم میره همش سعی میکنه دوش آب رو بگیره .... دستش رو میبره سمت آبی که از دوش میاد از هر طرفی که دوش رو بگیری به اون طرف میچرخه ...
9 مهر 1391

پسرم به به میخوره

کوروش مامان از 28/6/91 با خوردن یک قاشق فرنی به به خوردن را شروع کرد.... ایشالا 120 سال ادامه داشته باشه مامان فداش بشه هرچی بیشتر دوزاریش میفته سخت تر میخوره دیروز وقتی قاشق رو دست من میدید شروع میکرد به فوت کردن ... چند بار فرنی تا بالا ابروهاش و موهای من ریخت ... خیلی خندیدم ولی پسر طلا زیاد خوشحال نبود امروز توی صندلی غذا نشست با کلی غصه خورد.. من که داشتم شکلک در میاوردم و میرقصیدم ، کلی هنر نمایی کردم اینم عکساش ...
4 مهر 1391