28 ماهگی
سلام خدمت همه دوستداران پسرم و دوستای خوبم
بله دیگه کوروش ماهم خدارو شکر داره بزرگ میشه و 28 ماهگی رو پشت سر گذاشت ایشالا که سلامت و شاداب 120 سال زندگی کنه.
این روزا کوروش حرفایی میزنه که من و بابا این شکلی میشیم بعدش این شکلی
مثلاً دیروز بهش گفتم میای بریم حموم فوری جواب داد " بیریم حموم" گفتم صبر کن من ظرفارو جمع کنم گفتش : " اه ظرفا به جهنم بیا بریم حموم" منو میگی یا مثلا چند روز پیش رفته دستشویی میخواست گلاب به روتون پیپی کنه یه کم زور زده رو کرد به من میگه : " مامان فایده نداره" من اینقدر خندیدم گفتم نه مامان نا امید نشو فایده داره هر روز بعد صبونه یکی از اسباب بازی هاشو دست میگیره میره جلو در میگه " من دیگه برم خونه مامانی بمونم" اینقدر میگه و هوار میزنه تا من از رو برم و ببرمش خونه مامانی
خونه مامان منیر رفته بودیم موقع برگشتن پسرم با باباش از پله ها رفتن پایین من داشتم خداحافظی میکردم داد میزنه" مامان بیا دیگه ، با توام" جلو پنجره اتاقش بود صدای مامانم که پایین داشت حرف میزد رو شنید اومد منو برد تو اتاقش میگه " مامانی داره هفت میزنه"
چند روز پیش داشت با خودش بازی میکرد دیدم داشت با داریوش ( داداش آینده کوروش) صحبت میکنه
میگفت : " دایوش بیداری ؟ هنوز خوابیدی؟ مندسه رفتی پیش خاله ندا؟ " خاله ندا اسم مربی کلاس مادر و کودک . پسرم این کلاس رو خیلی دوست داره و واقعاً درش پیشرفت کرده . مسیرش از اتوبان امام علی ، هروقت تو ماشین باشیم یه اتوبانی رو به سمت بالا میریم سمت چپ رو نشون میده میگه کلاس منه
دو سه شب پیش داشت پازل درست میکرد هر کدوم که درست میکرد من و بابا میگفتیم آفرین خیلی باهوشه کوروش بعد یکی رو درست کرد من فقط دست زدم بعد خودش گفت " باهوشم" من اینقدر خوردمش
شب پیش باباش خوابیده بود بابا ازش پرسید اسم دوستات تو کلاستون چیه پسرم فقط اسم یه دختر که ویونا هست رو یادش بود جواب داد :" ویونا " بابا پرسید خوشگله جواب داد " قشنگه " بعد با یه غمی گفتش " بابا ولی دوست نمیشه" بابا گفت برو جلو بوسش کن بهش بگو دوست دارم اونوقت دوست میشه وای من اینقدر خندیدم
راستی پسرم 17 امین دندونش رو در آورد